زندگی با طعم خدا

زندگی با طعم خدا

خـــــــدایــــــا
عاشــقتـــ♥ــــم

آشوبــم...

خـــ♥ـــدایا

آشوبم

ولی آرامشم تویی

تنهام نذار

پـــــاییز

خــــدایا...پاییز دلم چه سرد است

گویی زمستان بی انتهاست...

دلم گرمایی میخواهد از جنس خودت...

باران...

تلنگر کوچکی است باران

وقتی

فراموش میکنیم آسمان کجاست...

خدایا!!امیدم تویی...

حرف های دلم

کمی اشک...و فقط رسیدن به خدا

دلم کــــــــمی خدا میخواد…
کمی سکــــــــوت…
کمی دل بریدن میخواد…
کمی اشک…
کمی بهت…
کمی آغوش آسمانی
کمی دور شدن از این آدمها…!
کمی رسیدن به خدا…

میدونی؟؟گل ها بهتر میدونن...

پدرم می‌گوید: کتاب!!

و مادرم می‌گوید: دعا!

و من خوب می‌دانم

که زیباترین تعریف خدا را

فقط می‌توان از زبان گل‌ها شنید...

خدا را میگویم...

دوستش دارم ؛
بزرگیش را ،
سکوتش را ،
عظمتش را ،
اُبهتش را ، تنهاییش را ، حکمتش را ،
صبرش را ،
و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !
خدا را میگویم …

خدایا ...
بدون نوازش های تو، میان دست های زندگی، مچاله می شوم
نوازشت را از من نگیر ...

خداوند امید شجاعان است ، نه بهانه ی ترسوها . . .

خدایا......

من هیچم و تو در تمامِ هیچِ من همه ای !

فوضولی موقوف!!!

خداونـــدا...
دیـــگر نمــی گویمــ " تنــهامــ "
بلکــه میگــویمـ " بــا خــدا خلــوت کــردمــ "
خلــوت مـــن و خــدا
ورود هـر مـوجودی: """ مــمـنــوع """

خـ♥ــدا تنها اسمی است که؛

هر کجا صدایش زدم

گفت : جـــ♥ـــانم !

“خــــــــــ♥ـــــــــدا”

همه ی ترسها ، دلهره ها ، دلتنگی ها ، تنهایی ها و همه دردارو خط می زنم،

با یه واژه:

“خــــــــــ♥ـــــــــدا”

امشب می دوزمش...!!!

بــاران