دختری در کافه
دختر داشت تو? کافه تر?ا کاپوچ?نو م?خوردپسر? اومد ?ه کاغذ تاشده انداخت رو? م?زش و رفت ! دختره خ?ل? با خودش کلنجار رفت که کاغذو برداره ?ا نهآخر اونو برداشت گذاشت ?? دفترش . شب تو اتاقش از خود پرس?د آ?ا ا?ن پسر م?تونهآغاز راه خوشبخت? باشه ?ا شا?د بدبخت?؟ با?خره دل به در?ا زد کاغذ باز کرد با کمال تعجب د?دکه رو? کاغذ با خط ز?با نوشته شده : ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... کاپوچ?نو رو با ن? نم?خورن بزغاله!